• وبلاگ : ياسمن تنها
  • يادداشت : گل نرگس
  • نظرات : 4 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهران 

    سلام خوبي ياسمن خانوم؟وب قشنگيه ولي مگه دختر ها هم ميفهمن عشق يعني چي؟؟؟؟؟؟

    از کوچيکي به دلم گفتم که عاشق هيچ کس نشه،چون زميني ها لياقت عشق رو ندارن.بهش گفتم اگرعاشقشون بشي خوردت ميکنن،مي شکنندت وعين يه عروسک کهنه پرتت ميکنن يه طرف. گفتم به کسي نگاه نکن چون چشم زميني ها گولت ميزنه. گفتم فقط خودتو دوست داشته باش و فقط عاشق خودت باش آخه روي زمين رسم مهمون نوازي روبلد نيستن.دلم غمگين شدوگفت:«دست خودم که نيست.بهم بگواگه يه روزي عاشق کسي شدم وتوي خونه ي قلبش مهمون شدم چي؟».گفتم:«ميدونم چي ميگي...آخه زميني ها ناخوداگاه آدمو جذب خودشون ميکنن.ولي اي دل...دل پاک و نازنين من...!اگر يه روزي عاشق شدي بهش دل نبند و سعي کن بهش عادت نکني.چون اگر اين کارو کني دل کندن ازش خيلي سخته...زميني هاعين يه سنگ ميمونن وتو از جنس بلور و شيشه اي...بهت گفته باشم که ميشکنندت!!».دوباره دل غمگين تر از قبل شد و گفت:«اگردل بستم و بهش عادت کردم چي؟...».گفتم:«اي دل من... ميدوني رسم زميني ها چيه؟...رسمشون اينه که تا ميفهمن يکي دوستشون داره خودشونو براش ميگيرن و ميرن سراغ يکي ديگه ...بيا اي دل به حرفم گوش کن وعاشق نشو...چون توي دنياي زميني ها هرکسي که عاشق بشه بهش ميخندن وآخرشم تموم عاشقا تنها ميمونن ». قطره خوني از دلم چکيد و گفت :«باشه...سعيمو ميکنم.» بزرگ شدم...بزرگِ بزرگ...دلمم بزرگ شد.يه روز برگ ريزون پاييز اومد پيشم و گفت:«سلام همسفر»گفتم: سلام.گفت:«يادته کوچيک بودي؟...يادته يه روز بهم گفتي اي دل عاشق نشو...؟ گفتم:«آره...يادمه».گفت:«به حرفت گوش دادم و روي خودم يه تابلوي عشق ممنوع زدم.ولي يه چيزي روميدوني؟...عشق سواد نداره ودرنزده وارد خونه ي دل ميشه.عاشقش شدم، دوستش داشتم،قلبي رو که تمام زندگيم بود.بهش دل بستم .بهش عادت کردم.ولي اون قلبي که عاشقش شده بودم قلب نبود، سنگ بود ومنم بلور...تا ميتونست منو خرد کرد وشکوند. حالا شکستم.حالا بايد چيکار کنم؟... ميدونم تو همه چيز رو بهم گفته بودي ولي من جاهل بودم و گوش ندادم.» با عصبانيت گفتم:«حالا اومدي پيش من که چي ؟...من که همه چيزو بهت گفته بودم...ديگه نميتونم برات کاري کنم.فقط بشين يه گوشه و براي خودت دعا کن».دل اشکي ريخت و گفت:«منکه چيزي نميخوام که دعا کنم. براي خودم ديگه هيچي نميخوام. پس بزار براي تمام عاشقا دعا کنم. آخه ميگن خدا دعاي دلهاي شکسته رو برآورده ميکنه.شايد دعاي منم برآورده کردو با فرياد گفت:آهاي عاشقاي دنيا!!!...صدامو ميشنوين؟ميخوام براي همه تون دعا کنم: «خدايا...توراقسم به حرمت عشق وقسم به تمام دقايق ولحظه هاي غربت ودلتنگي ام وبه

    اون روزهاي تاريک وشبهاي سياه تنهايي هايم هيچ دل عاشقي راتنها مگذار.هرچند که

    ميدانم عاشقي آوارگي وبيچارگي دارد به پيش.خدايا تورابه حرمت تمام قلبهاي عاشق هيچ دل

    عاشقي را نگذار که بشکنه.» حالا هر کس که عاشقه دستاشو روبه آسمون بگيره و از ته دل بگه آمين...